يكى از مباحث مهم مربوط به معاد.
درباره اين موضوع ، با دو رويكرد عقلى ونقلى مى توان به بحث پرداخت. در رويكرد عقلى ، اين موضوع قابل بحث است كه در نگاهى كلى و بدون تعيين مصاديق جزئى ، وضعيت انسان ها در قيامت چگونه است ، آيا اكثر انسان ها اهل شقاوتند يا سعادت؟
اما در رويكرد نقلى با استفاده از آيات و روايات و نظرات مفسران و متكلمان مسلمان ، وضعيت گروه هاى متفاوت انسان ها مانند مؤمنان ، كافران ، اطفال ، مستضعفان و... مورد بررسى قرار مى گيرد. موضوع پلوراليسم نجات نيز كه يكى از موضوعات بحث انگيز در كلام جديد است ، ارتباطى تنگاتنگ با همين موضوع دارد.
از نظر سعادت و شقاوت انسان ها در حيات اخروى ، جاى اين اشكال وجود دارد كه با توجه به اينكه اكثر انسان ها به لحاظ حكمت نظرى فاقد كمالات عقلى بوده و مغلوب جهل اند ; وبه لحاظ حكمت عملى فاقد كمالات اخلاقى و مغلوب شهوت وغضب مى باشند ، اكثر انسان ها اهل شقاوت بوده و شمار اندكى از آنان به سعادت اخروى نايل مى شوند.
برخى از فلاسفه مسلمان همچون ابن سينا ، خواجه نصيرالدين طوسى و ملاصدرا به اين اشكال پاسخ داده اند ، ابن سينا معتقد است: همچنان كه حالات بدن انسان از سه حالت خارج نيست ، حالات نفس انسان نيز داراى سه حالت است.
بدن انسان يا در كمال زيبايى و صحت است ، يا در كمال زشتى و مريضى و يا در حالتى بين اين دو.
در زندگى دنيايى ، گروه اول (در كمال زيبايى و صحت) بهره فراوانى از سعادت دنيوى مى برند ] و گروه دوم هيچ گونه بهره اى ندارند [ و گروه سوم (بين دو گروه)بهره معتدل و ميانه اى از آن مى برند. بر همين منوال ، انسان ها به لحاظ حالات نفسانى نيز يا از كمال عقل و اخلاق برخوردارند ، يا بهره اى متوسط از عقل و اخلاق دارند ، و يا هيچ بهره اى از آنها ندارند.
گروه اول (در كمال عقل و اخلاق) به سعادت كامل اخروى مى رسند و گروه دوم (فاقد كمال عقلى و اخلاقى) جز رنج و اذيت بهره اى از آن جهان ندارند و گروه سوم كه بين آن دو قرار گرفته اند ، در زمره اهل سلامت و سعادت محسوب شده و بهره اى از خيرات حيات اخروى مى برند.
شمار هر يك از دو گروه اول و دوم (در كمال عقل و اخلاق يا فاقد آن دو) اندك است اما گروه سوم (بين آن دو) بيشترين افراد را در خود جاى داده است. از انضمام گروه اول و سوم به يكدگر ، گروه اهل نجات و سعادت شكل مى گيرد كه واجد بيشترين افراد است و گروه دوم كه اهل شقاوتند در اقليت خواهند بود. بنابراين در جهان آخرت سعادت و خير بر شقاوت و شرّ غالب است (اشارات و تنبيهات ، ج3 ، ص325). ابن سينا سپس تأكيد مىورزد كه مبادا سعادت اخروى را در يك نوع خلاصه كرده و آن را ويژه عالمان كامل پنداشته و ساير افرادى كه جاهل يا خطاكارند را از هرگونه سعادت و نجاتى براى هميشه محروم بدانيد ، بلكه عذاب و شقاوت ابدى از آن گروه اندكى از مردم است ، اما ساير جاهلان و خطاكاران ، عذاب محدودى دارند ] كه پس از تحمل آن به سعادت و نجات مى رسند [ . اهل نجات را در تعداد اندكى خلاصه نكنيد و در برخوردارى مردم از رحمت خداوند ، وسعت و گشايش قايل شويد (همان ،ج 3 ، ص 327). صدرالمتألهين نيز معتقد است دقت نظر در اصول دينى و قواعد عقلى ، موجب جزم و يقين بر اين نكته است كه اكثر مردم در آخرت ، لزوماً اهل نجات و سعادت خواهند بود. وى سپس با استفاده از برهان لمّى مى گويد: خلقت هر نوعى از موجودات طبيعى ، بايد به گونه اى باشد كه تمام افراد آن نوع يا اكثر آنها بدون مانع و مزاحم دائمى ، به كمال مخصوص به خودشان برسند ، مگر اينكه مزاحمت و ممانعتى به ندرت و غير دايمى رخ دهد. بر اساس اين برهان لمّى ، تمام افراد يا اكثر افراد نوع انسان نيز بايد به كمال انسانى برسند و از سعادت و نجات برخوردار شوند.
البته ملاصدرا تأكيد مى كند كمالى كه از آن سخن مى گوييم ، تنها كمال اول و دوم انسان است نه كمالات بعدى مانند حكمت و عرفان نسبت به خداوند و ملكوت و آيات او كه اقتضاى اين گونه كمالات در نهاد اكثر انسان ها نيست ، بلكه در طبيعت گروه اندكى از مردم قرار دارد. ملا هادى سبزوارى منظور صدرا از كمال اول را ، كمالات مناسب با استعداد «نوع» انسان ، و از كمال دوم ، كمالات مناسب با استعداد هر يك از «افراد» انسان مى داند (متن و پاورقى اسفار ، ج7 ، ص 79ـ81). بر اساس اين رويكرد عقلى ، اكثر مردم در جهان آخرت ، با اختلاف مراتب از سعادت و نجات برخوردار و عده معدودى از آنها دچار شقاوت و عذاب ابدى خواهند شد. حال بايد ديد آيا اين نتيجه گيرى عقلى ، مورد تأييد متون نقلى نيز هست يا خير.
گرچه با عنوان «احوال اهل قيامت» در كتب كلامى بحث مستقلى مطرح نشده است ، از جمع آورى مباحثى كه متلكمان و مفسران درباره حالات مؤمنان ، كافران ، مستضعفان ، اطفال و... با استفاده از آيات و روايات مربوطه مطرح كرده اند ، مى توان از آراء و نظرات آنان در مورد اين موضوع آگاه شد. متكلمان مسلمان به پيروى از آيات قرآن كريم و روايات مأثوره از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم و امامان معصوم (عليهم السلام) ، با محورهاى فوق در مباحث مربوط به عدل الهى ، معاد و ايمان و كفر در شرح و تبيين آيات و روايات به بيان ديدگاه هاى خود پرداخته اند. از همين رو ، رويكرد نقلى متكلمان و مفسران در اين گونه مباحث بر رويكرد عقلى آنان غالب است. با الهام از روايتى از امام صادق (عليه السلام مى توان انسان هاى محشور در صحنه قيامت را به سه دسته كلى: مؤمنان ، كافران و گمراهان تقسيم كرد. (اصول كافى ، ج2 ، ص388).
مؤمنان ، برخوردار از نعمت هاى بهشت ; كافران ، مشمول عذاب جهنم و گمراهان ، داراى حالات و درجات متفاوتند. روايات ديگرى ، گروه گمراهان را به چهار دسته: مستضعفان ، اهل اعراف ، مؤمنان گناهكار (خلطوا عملاً صالحاً وآخر سيئاً) و وانهاده به امر خداوند (مرجون لأمر اللّه) تقسيم كرده اند (همان ، ج2 ، ص381).
در مورد حالات مؤمنان ( ك جنّت) ، كافران ( ك نار) ، اصحاب اعراف ( ك اعراف) ، مؤمنان گناهكار ( ك فاسق) و مستضعفان ( ك مستضعف) در روز قيامت ، در مدخل هاى مربوط بحث خواهد شد. در اين مقاله از حالات اطفال ، بُلْه و وانهاده شدگان به امر خداوند در قيامت سخن خواهد رفت.
1. مرجون لأمر اللّه : در آيه 106 سوره توبه آمده است: (و آخرون مرجون لأمر اللّه امّا يعذّبهم وامّا يتوب عليهم واللّه عليم حكيم) ; «و گروهى ديگر به فرمان خدا واگذار شده اند ] و كارشان با خداست [ يا آنها را مجازات مى كند و يا آنان را مورد رحمت خود قرار مى دهد و خداوند دانا و حكيم است».
«مرجون» از ماده «رجى» ، اسم مفعول از باب اِفعال است. مصدر آن «اِرجاء» به معناى تأخير انداختن و «مرجون» به معناى «تأخير انداخته شده» است. در كتب روايى ، بابو ويژه گروه مرجون لأمر اللّه گشوده شده است (اصول كافى ، ج2 ، ص407 ; بحارالانوار ، ج69 ، ص157).
امام صادق (عليه السلام) فرموده است: گروهى از مشركان ، در جنگ بدر ، احد و حنين گروهى از مؤمنان ، مانند حمزه و جعفر را به شهادت رساندند ، آنان سپس شرك را رها كرده و مسلمان شدند ، اما با قلب خود ايمان نياوردند تا از مؤمنان به حساب آيند و بهشت بر آنان واجب شود و نيز بر جحد و انكار خود باقى نماندند تا كافر محسوب شوند و آتش دوزخ بر آنان واجب شود ، آنان بر همين حال باقى ماندند كه يا عذاب خواهند شد و يا مشمول رحمت خداوند خواهند شد ، آنان مرجون لأمر اللّه هست» (اصول كافى ، ج2 ، ص407 ; بحارالانوار. ج69 ، ص165).
با توجه به اين روايت و روايات مشابه ، وجه تسميه اين گروه به «مرجون لأمر اللّه» دانسته مى شود. اين عده از آن جهت كه نه مؤمن محض محسوب مى شوند و نه كافر جاحد ، نمى توان به صورت قطعى در مورد اهل نجات بودن آنان قضاوت كرد. بلكه بايد داورى در مورد آنان را تا هنگام قيامت به تأخير انداخت ، تا خداوند خود بر اساس حكمت و رحمتش با آنان رفتار كند.
در برخى از روايات ، مرجون لأمر اللّه از جمله مستضعفان شمرده شده اند (بحارالانوار ، ج69 ، ص165 ; تفسير نورالثقلين ، ج3 ، ص169). از اين رو وضعيت اين گروه در قيامت ، همانند مستضعفان است كه از مجموعه آيات و روايات در مورد مستضعفان مى توان چنين استنتاج كرد كه گرچه مستضعفان استحقاق ذاتى بهشت را ندارند و تعيين قطعى وضعيت آنان به خداوند واگذار شده است ، اما لحن و سياق آيات و روايات ، ورود آنان به بهشت و برخوردارى از نعمت هاى بهشتى را تقويت مى كند ، گرچه مقام آنان در بهشت ، به رتبه انبيا ، صالحان ، شهدا ، صديقين ، مؤمنان و ابرار نمى رسد و در درجات پايين بهشت جاى مى گيرند ( ك مستضعف).
2. بُلْه: در كتب روايى اهل سنت و شيعه ، روايتى از پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) با تعابير مختلفى نقل شده است كه يكى از آنها چنين است: «أكثر أهل الجنّة البُله ; اكثر اهل بهشت بُله هستند» (كنزالعمّال ، ج14 ، ص467 ; معانى الاخبار ، ص 203).
پرسش اين است كه بُله به چه معنا و شامل چه كسانى است. آيا در زمره مستضعفان و مرجون لأمر اللّه مى باشند و يا گروه ديگرى غير از آنانند؟
برخى ، بُله را به معناى احمق و ضعيف العقل دانسته اند و از آنجا كه بهشت جاى اولوا الالباب است نه بى خردان ، انتساب روايت مذكور را به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم صحيح ندانسته و معتقدند نقل صحيح روايت اين است كه :«أكثر أهل الجنّة الفقراء» (شرح العقيدة الطحاويه ، ص 508).
با مراجعه به كتب لغت روشن مى شود كه بُله در اين روايت به معناى احمق و بى خرد نيست. بُله جمع اَبْلَه (در مورد مذكّر) و بَلْهاء (در مورد مؤنث) است. ابن منظور در لسان العرب و ابن اثير در نهايه آورده اند: اَبْله كسى است كه بَلَه و بلاهت او آشكار است و بَلَه به معناى غفلت از شرّ ، بى توجهى به آن و خوب نشماردن بدى هاست. منظور از بُله در اين روايت كسانى هستند كه داراى سلامت نفس و حُسن ظنّ به مردم هستند. به امر دنيا ، كم توجهند و خود را مشغول امر آخرت نموده اند و در امور اخروى خود افرادى زيرك و كيّس مى باشند.
احمد بن حنبل نيز بُله را غافلان از فساد و اهل دنيا مى داند كه در برخورد با اوامر و نواهى خداوند ، از عقلا و فقها به شمار مى آيند (لسان العرب ، ج13 ، ص477 ; النهاية ، ج1 ، ص155).
طريحى نيز ضمن تكرار جملات لسان العرب معتقد است ، بُله جمع اَبْلَه ، يعنى كسى است كه داراى بَلَه است ; بَلَه به معناى غفلت و بى توجهى است. بنابراين اَبْله كسى است كه غافل از شرّ و مطبوع بر خير است (مجمع البحرين ، ماده بَلَه).
در مجموع مى توان بُله را كسانى دانست كه داراى قلبى سالم و بى كينه اند ، چه بسا از علم فراوانى برخوردار نيستند ، اما چنانچه از حقيقت آگاه شوند ، از آن پيروى مى كنند. شايد بتوان معادل واژه بله را در فارسى ، «عوام يا عامى» دانست.
در روايتى از امام باقر (عليه السلام) ، بَلهاء از مصاديق مستضعف معرفى شده اند (همان ، ص 161). بر اين اساس مباحث مربوط به وضعيت مستضعفان در مورد اين گروه نيز جارى است. علاوه بر آن كه تصريح روايت «اكثر أهل الجنّة البُله» بر بهشتى بودن بُله ، تأييدى بر بهشتى بودن مستضعفان است.
3. كودكان (اطفال): مقصود از كودك يا طفل ، فرزند مسلمان يا كافرى است كه پيش از رسيدن به سن بلوغ و تكليف از دنيا رخت بندد ، موضوع بحث اين است كه آيا چنين فردى كه مكلّف نبوده و پيش از تكليف از دنيا رفته ، در بهشت جاى مى گيرد يا دوزخ. در قرآن كريم در برخى از آيات ، عناوينى همچون «ولدان و ذريّه» به كار رفته كه شامل كودكان نيز مى شود. آيه 98 سوره نساء و آيه 21 سوره طور ، از آن جمله اند: (... إِلاّ المُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجال وَالنِّساء وَالوِلْدان لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَلأَ يَهْتَدُونَ سَبيلاً) ; «...مگر آن دسته از مردان و زنان و كودكانى كه به راستى تحت فشار قرار گرفته اند ] و حقيقتاً مستضعفند [ نه چاره اى دارند و نه راهى ] براى نجات از آن محيط آلوده [ مى يابند.» ، (والّذينَ آمَنُوا وَاتبعتهم ذريتهم بايمان الحقنا بهم ذريّتهم) ; «كسانى كه ايمان آوردند و فرزندانشان به پيروى از آنان ايمان اختيار كردند فرزندانشان را ] در بهشت [ به آنان ملحق مى كنيم».
در ذيل اين دسته از آيات قرآن كريم ، مفسران به اظهار نظر در موضوع بحث پرداخته اند. در كتب روايى نيز در بحث از افعال خداوند و عدل الهى ، رواياتى كه درباره نحوه برخورد با اطفال در روز قيامت وارد شده ، جمع آورى گرديده است (صدوق ، توحيد ، ص 390 ، باب الاطفال وعدل اللّه فيهم). در كتب كلامى نيز در بحث از عدل الهى و معاد ، به اين بحث پرداخته شده است (البدور السافرة في أحوال الآخره ، ص 400 ، باب حال اطفال المشركين ; حق اليقين فى معرفة اصول الدين ، ج2 ، ص144 فى بيان احوال الاطفال و.. ; كشف المراد ، ص 318).
اطفال به دو دسته اطفال مسلمان و اطفال كافران يا مشركان تقسيم مى شوند. وضعيت اطفال مسلمانان در جهان آخرت تا حدود زيادى براى متكلمان واضح و روشن بوده و اختلاف چندانى در مورد آن به چشم نمى خورد. بيشتر مباحث و اختلاف متكلمان ، درباره وضعيت اطفال مشركان و كفّار است كه از سويى غير مكلّف هستند و از سوى ديگر در بسيارى از احكام فقهى تابع والدين خود به شمار مى روند. بر اساس برخى روايات ، هنگام درگذشت كودكى از مؤمنان ، ندايى در ملكوت آسمان ها و زمين در مى افتد و درگذشت او را خبر مى دهد ، چنانچه يكى از والدين كودك يا هر دوى آنان يا بعضى از خويشان او قبلاً درگذشته باشند ، آن كودك به آنان سپرده مى شود و در غير اين صورت ، به حضرت فاطمه (عليها السلام سپرده مى شود تا با درگذشت اولين نفر از والدين يا خويشان او ، به آنان بازگردانده شود. (من لا يحضره الفقيه ، ج3 ، ص490).
بر اساس روايات ديگرى ، اطفال مؤمنان از ابتدا به سرپرستى حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام در مى آيند و روز قيامت به والدينشان بازگردانده مى شوند (تفسير قمى ، ج2 ، ص332).
روايات ديگرى حاكى از آن است كه اطفال مؤمنان تا قبل از روز قيامت و تحويل به والدينشان ، به حضرت ابراهيم (عليه السلام) و ساره سپرده مى شوند (توحيد ، ص 393).
در چگونگى جمع بين اين اخبار ، علامه شبّر معتقد است كودكان مؤمنان يا از همان ابتدا به فاطمه زهرا (عليها السلام)<) داده مى شوند و سپس وى اطفال را به حضرت ابراهيم (عليه السلام و ساره تحويل مى دهد و يا بر اساس اختلاف مراتب معنوى پدران و والدين اين كودكان ، آنان به حضرت زهرا (عليها السلام)<) و يا حضرت ابراهيم (عليه السلام) و ساره ، سپرده مى شوند (حق اليقين فى معرفة اصول الدين ، ج2 ، ص146).
در مورد وضعيت كودكان مسلمانان در روز قيامت ، متكلمان شيعه و سنى معتقدند اين اطفال وارد بهشت خواهند شد. سيد مرتضى در رسائل خود ، ورود كودكان مسلمانان را به بهشت تفضلى الهى دانسته است كه موجب خشنودى والدين آنها خواهد شد كه خود نوعى پاداش در حق آنان است (رسائل ، ج4 ، ص34) علامه شبّر بهشتى بودن اطفال مسلمانان را از نظر علماى اماميه ، به دليل آيه: (وَالَّذينَ آمَنُوا وَاتَّبعتهم ذريتهم بايمان الحقنا بهم ذرّيتهم) اجماعى دانسته است (حق اليقين ، ج2 ، ص144).
سيوطى نيز در مورد ورود اطفال مسلمانان به بهشت از نظر عالمان سنى مذهب ، ادعاى اجماع و عدم خلاف مى كند (البدور السافره ، ص 404). از جمله ناقلان اجماع ، احمد بن حنبل معرفى شده و امام شافعى نيز بر بهشتى بودن كودكان مسلمانان تصريح نموده است (اهوال القبور ، ص 170). البته شمار اندكى از عالمان اهل سنت در مسئله توقف كرده و آن را به مشيّت الهى واگذار نموده اند. در مقابل ، قرطبى و ماذرى اين قول را مردود و ضعيف دانسته اند (البدور السافره ، ص 404).
حاصل آن كه اكثر قريب به اتفاق متكلمان سنى و شيعه بر ورود كودكان مسلمان به بهشت ، اتفاق نظر دارند و عده معدودى در مسئله توقف كرده و حكم آن را به مشيّت الهى واگذار كرده اند. اما در مورد وضعيت اطفال مشركان و كافران در قيامت ، اقوال متفاوتى از سوى متكلمان سنى و شيعه ابراز شده است. مجموعه نظرات متكلمان اهل سنت را مى توان در موارد ذيل خلاصه كرد:
1. كودكان مشركان در حكم كافرانند و همانند پدران خود و به تبع آنان ، در جهنم ماندگار خواهند بود. دليل اين قول ، عمومات وارده در مورد كافران و روايات خاصى است كه در خصوص اطفال مشركان وارد شده است. تفتازانى از معتقدان به اين نظريه است (شرح المقاصد ، ج 5 ، ص131).
2. آنها به بهشت خواهند رفت ، به دليل آيه: (وَما كُنّا مُعَذّبين حتّى نبعثَ رَسُولاً) )( اسراء:25) و حديث «كلّ مولود يولد على الفطرة فأبواه يهوّدانه وينصّرانه» و ساير احاديثى كه بر بهشتى بودن آنها دلالت دارد. نووى از شارحان به نام صحيح مسلم ، به اين نظريه معتقد است (البدور السافره ، ص 403). كرّاميه نيز از آنجا كه هر طفلى را به دليل پذيرش ايمان در عالم ذر مؤمن مى دانند ، به بهشتى بودن اطفال مشركان اعتقاد دارند (اصول الدين ، ص 259).
3. آنان عذاب نمى شوند و خادمان اهل بهشت خواهند بود ، دلايل نقلى و عقلى ، هر دو تعذيب اطفال مشركان به دليل گناه پدرانشان را مردود مى داند. اما دلايل عقلى ، زيرا تعذيب كسى بدون ارتكاب گناه ظلم است و خداوند از ظلم مبراست. چرا كه ظلم قبيح است و خداوند مرتكب قبيح نمى شود. اما دليل نقلى ، آيات: (وَلا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخرى) (انعام:164) ; (لا تجزون إِلاّ ما كُنتُم تَعْمَلُون) (يس:54) ; (وَما كُنّا مُعذّبين حتّى نَبْعَثَ رَسُولاً) (اسراء:15) ; و (لا يظلِمُ رَبّك أَحداً) (كهف:49). احاديثى كه از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) دالّ بر جهنمى بودن اولاد مشركان وارد شده است ، مربوط به قبل از نزول آيه : (وَلا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخرى) است. علاوه بر اين كه احاديثى از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) بر خدمتگزارى اهل بهشت توسط اطفال مشركان ، وارد شده است (التذكرة فى أحوال الموتى وأُمور الآخره ، ص 596ـ 597). معتزله از معتقدان به اين نظريه اند (شرح اصول الخمسه ، ص 477ـ 483).
4. در مورد آنان نمى توان قضاوتى كرد و بايد حكم آنان را به خداوند واگذار نمود. اين نظريه ، به امام شافعى و ابوحنيفه نسبت داده شده است. اين گروه رواياتى در تأييد نظر خود نقل كرده اند.
5. آنان در روز قيامت امتحان مى شوند. در صورت مطيع بودن به بهشت مى روند و در صورت نافرمانى راهى جهنم مى شوند. بيهقى در كتاب الاعتقاد از اين نظريه جانبدارى كرده است.
6. آنان به مشيت الهى واگذار شده و مورد امتحان قرار مى گيرند. اگر براى كسى سعادت مقدّر شده باشد به بهشت مى رود و اگر شقاوت مقدر باشد به جهنم خواهد رفت. با اين توجيه ، احاديث مشيّت ، امتحان و داخل شدن در بهشت و جهنم ، با يكديگر جمع خواهد شد. سيوطى معتقد به اين نظريه است .
7. آنان در برزخى بين بهشت و جهنم قرار مى گيرند.
8. آنان تبديل به خاك مى شوند (البدور السافره ، ص 403ـ 404).
9. كسانى كه خداوند مى داند در صورت بالغ شدن ، اهل ايمان و طاعت خواهند بود ، وارد بهشت مى شوند و كسانى كه در صورت بالغ شدن ، اهل معصيت وكفر خواهند شد ، به جهنم مى روند. (شرح المقاصد ، ج5 ، ص131).
از بين اقوال و نظرات مذكور ، نظريه اول كه همان ورود اطفال مشركان و كفار به جهنم است ، بيشتر آراى متكلمان اهل سنت را به خود جلب كرده است (شرح المقاصد ، ج5 ، ص134 ; حق اليقين ، ج2 ، ص146).
در نقطه مقابل ، هيچ يك از علماى اماميه به داخل شدن اطفال مشركان در جهنم ، به تبع پدرانشان معتقد نيستند (حقّ اليقين ، ج2 ، ص146) اما در عين حال اختلاف نظرهايى نيز در بين آنان ديده مى شود. اين نظرات به اختصار عبارتند از:
1. يا داخل بهشت شده و يا در «اعراف» ساكن مى شوند. اين نظريه به اكثر متكلمان اماميه نسبت داده شده است (نور البراهين ، ج2 ، ص385 ; حق اليقين ، ج2 ، ص146).
2. خداوند در روز قيامت آنان را به داخل شدن در آتش امتحان مى كند ، چنانچه فرمان او را اطاعت كنند ، آتش بر آنان بَرد و سلام (خنك) شده و پاداش مى يابند و اگر اطاعت نكردند ، آنان را به آتش دوزخ درمى آورد. هواداران اين نظريه ، رواياتى به همين مضمون در تأييد گفتار خود نقل مى كنند. اين نظريه ، به اكثر محدثان شيعه از جمله كلينى و صدوق نسبت داده شده است (حق اليقين ، ج2 ، ص147).
3. خداوند بر اساس علمش به آينده آنان عمل مى كند. اگر بداند كه كودكى در صورت ادامه زندگى و پس از دوران بلوغ ، مؤمن و سعيد مى شود ، او را داخل بهشت مى كند و اگر بداند كافر و شقى مى شود ، او را داخل آتش خواهد كرد. (همان ، ص 146).
4. آنان خادمان اهل بهشت خواهند شد (همان ، ص 144).
منشأ اختلاف آراى علماى اماميه ، اختلاف رواياتى است كه به مضامين مذكور ، وارد شده است (التوحيد ، ص 291ـ 293 ; نور البراهين ، ج2 ، ص383).
در عين حال كه دسته اى از روايات ، بر ورود اطفال مشركان در آتش دلالت دارد ، هيچ يك از متكلمان اماميه بر اين عقيده نيستند كه اطفال مشركان عذاب خواهند شد. آنان در جمع بندى اين روايات معتقدند ، اين دسته از روايات يا بيانگر جارى شدن احكام دنيوى كفّار مانند نجاست ، عدم غسل و كفن و... بر كودكان آنان است ، يا از باب تقيه و در مقام موافقت با نظر اهل سنت بيان شده اند ، يا مربوط به اطفالى است كه در قيامت از فرمان الهى سرپيچى مى كنند و يا دال بر ورود اطفال مشركان با پيروانشان در آتش دارد ، اما آنان در آتش نخواهند سوخت و آتش بر آنان سرد و خنك خواهد بود (نور البراهين ، ج2 ،ص383ـ 384).
در جمع بندى آن دسته از رواياتى كه بيانگر امتحان اطفال مشركان از طريق امر كردن آنان به داخل شدن در آتش است ، شيخ صدوق معتقد است معيار عدل و ظلم خوشامد يا نفرت ما انسان ها از چيزى نيست. هنگامى كه حكمت كارى بر ما روشن نباشد ، بايد به صفات و حالات فاعل آن بنگريم. از آنجا كه صفات كمال خداوند از قبييل حكمت ، بى نيازى ، عدالت و علم او از پيش اثبات شده است ، در مى يابيم كه تمام افعال او حكيمانه و بر صواب است و به دور از ظلم و جهالت. هر چند ممكن است حكمت و علت برخى از افعال او بر ما پوشيده باشد (التوحيد ، ص 395ـ 396).
در مورد همين دسته از روايات و در پاسخ به اين سؤال كه آيا در قيامت كه جاى پاداش و عقاب است ، چگونه تكليف و امتحان وجود دارد ، شيخ صدوق معتقد است بهشت و جهنم دار جزاست ، اما تكليف اطفال مشركان قبل از آن و در غير بهشت و جهنم است و پس از اطاعت يا عصيان ، آنان به بهشت يا جهنم خواهند رفت (خصال ، ص 283) ، علامه شبر نيز ممكن مى داند كه سراى قيامت براى عده اى فقط دار جزا باشد و براى گروهى ديگر دار تكليف و جزا (حق اليقين ، ج2 ، ص149).
در جمع بندى دلايل متكلمان اماميه در مورد وضعيت اطفال مشركان و كافران در قيامت مى توان گفت دلايل آنان از دو بخش سلبى و ايجابو تشكيل شده است. دلايل سلبى در ردّ تعذيب اطفال و ورود آنان به جهنم ، و دلايل ايجابى ، در تأييد ورود آنان به بهشت ، اعراف و امتحان شدن آنان است ، متكلمان در اين مسير از دلايل عقلى و نقلى بهره برده اند.
دليل عقلى متكلمان اماميه در ردّ تعذيب اطفال مشركان ، قبييح بودن تعذيب غير مكلفان است با اين توضيح كه پاداش و عقاب يا بهشت و جهنم در قبال رفتار مثبت و منفى مكلفان قرار داده شده است و وقتى فردى مكلف نباشد ، استحقاق ثواب يا عقاب را نيز دارا نيست. خواجه نصيرالدين طوسى از اين دليل استفاده كرده است (كشف المراد ، ص318). اين دسته از متكلمان به دلايلى كه فرقه حشويه بر جواز تعذيب اطفال مشركان اقامه كرده اند پاسخ داده اند. دلايل اين فرقه عبارتند از:
1. گفتار نوح (وَلا يَلِدُوا إِلاّ فاجِراً كَفّاراً) (نوح:27) دليل است كه كودك مى تواند موصوف به فاجر و كافر شود. 2. در دنيا مى توان اطفال كافران را به دليل كفر پدرانشان به خدمت گرفت.اين خدمتكارى عقوبتى در حق اوست كه قبيح محسوب نمى شود. 3. احكام طفل در دفن ، ميراث و... تابع احكام پدر اوست ] لذا احكام اخروى آنان نيز يكسان است [ .
علامه حلّى در پاسخ به اين دلايل مى گويد: 1. آيه مورد استشهاد از باب مجاز است. معناى آيه اين است كه فرزندان قوم نوح ، در آينده و پس از بلوغ همانند پدران خود فاجر و كافر خواهند شد ، نه آن كه در حال طفوليت چنين هستند.
2. هر مشقت و رنجى عقوبت نيست و خدمتكارى طفل از اين قبيل است ، نظير حجامت كه گرچه دردناك است ، اما عقوبت محسوب نمى شود. آرى ، به خدمت گيرى طفل مشرك ، براى پدر او عقوبت وبراى خود او امتحان است كه در مقابل اين امتحان عوض دريافت خواهد كرد.
3. تبعيت طفل در بعضى از احكام ] دنيوى [ از پدر خود ، به شرط عقوبت نبودن آن در حق طفل ، مورد پذيرش است. آنچه مورد انكار است مجازات طفل به دليل جرم پدر اوست كه قبيح مى باشد (كشف المراد ، ص 318).
حاصل آنكه با توجه به حكمت و رحمت خداوند و منزّه بودن او از ظلم و جور ، خداوند كسى را بدون اتمام حجت ، مجازات و عذاب نخواهد كرد. از اين رو اطفال مشركان و كافران ، يا بر اساس برخى اخبار در قيامت مورد تكليف و امتحان قرار مى گيرند ، يا در اعراف ساكن مى شوند ، يا در درجات پايين بهشت جاى مى گيرند و يا خدمتگزاران بهشتيان خواهند بود. سزاوار است كه تعيين وضعيت آنان را به علم و عدل الهى واگذار كنيم (حق اليقين ، ج2 ، ص150).
4. ديوانگان (مجانين): در مورد وضعيت ديوانگان و مجانين در قيامت ، بر خلاف موضوع اطفال مشركان ، بحث مفصّلى از سوى متكلمان مطرح نشده و به اختصار از آن عبور كرده اند. اما مشابه با آن ، اختلاف نظر اندكى به چشم مى خورد. برخى معتقدند در روز قيامت با تفضل الهى عقل آنان كامل شده و به بهشت درخواهند آمد (كنز الفوائد ، ج1 ، ص250).
رواياتى نيز وجود دارد كه حاكى از تكليف شدن آنان به ورود در آتش است كه در قبال طاعت يا عصيان ، آتش بر آنان سرد و خنك شده و يا خواهد سوزانيد (التوحيد ، ص 292ـ 293). در تفسير و توضيح اين روايات مباحثى كه در مورد اطفال مشركان گذشت ، در اين موضوع نيز جارى خواهد بود و همان نتايج به دست خواهد آمد (حق اليقين ، ج2 ، ص150).
اشارات و تنبيهات ، طوسى ، خواجه نصيرالدين (م672) ، مؤسسه نصر ، تهران ، بى تا ; اصول الدين ، بغدادى ، عبدالقاهر ، 429ق ، دارالكتب العلميه ، بيروت ; اصول كافى ، كلينى ، محمد بن يعقوب ، دار صعب ، بيروت ، 1401هـ ;الاعتقاد ، البيهقى الشافعى ، ابوبكر احمد بن الحسين ، تحقيق السيد الجميلى ; اهوال القبور ، ابوالفرج زين الدين ابن رجب (م736) ، عبداللطيف ، دارالكتب العربى ، بيروت ، 1420هـ ; بحارالانوار ، مجلسى ، محمدباقر (م1111هـ) ، مؤسسة الوفاء ، بيروت ; البدور السافرة فى احوال الآخرة ، سيوطى ، جلال الدين ، (م911هـ) ، دارالكتب العلميه ، بيروت ، 1423 ; التذكرة فى احوال الموتى وأمور الآخرة ، قرطبى ، شمس الدين (م671) ، دار الديان للتراث ، قاهره ، 1411هـ ; تفسير قمى ، قمى ، على بن ابراهيم (م329ق) ، سيد طيب جزايرى ، مؤسسه دارالكتب ، قم ، 1404هـ ; تفسير نورالثقلين ، ابن جمعه عروسى حويزى ، سيدهاشم رسولى محلاتى ، المطبعة العلميه ، قم ; التوحيد ، شيخ صدوق ، محمد بن بن على بن الحسين ، مؤسّسة النشر الاسلامى ، قم ; حق اليقين فى معرفة اصول الدين ، شبّر ، سيد عبدالله ، مطبعة حيدريه ، نجف ، نجف ، 1404 ; الحكمة المتعاليه ، شيرازى ، صدرالدين (م1050) ،مكتبة مصطفويه ، قم ، بى تا ; خصال ، شيخ صدوق (م381ق) ، سيد على عاشور ، جامعه مدرسين ، قم ، ; رسائل ، سيد مرتضى (436ق) ، مؤسسه للمطبوعات ، بيروت ; شرح اصول الخمسه ، معتزلى ، قاضى عبدالجبار ، مكتبة وهبة ، قاهره ; شرح العقيدة الطحاويه ، ابوالعزّ حنفى (731) ، المكتبة الاسلامى ، بيروت ، 1404 ; شرح المقاصد ، تفتازانى ، تحقيق: عبدالرحمن عميرة ، شريف رضى ، قم ، 1409ق ; كشف المراد ، علامه حلّى (م736ق) ، حسن حسن زاده ، مؤسسة النشر الاسلامى ، قم ، بى تا ; كنزالعمال ، متقى هندى ، مؤسسة الرسالة ، بيروت ، 1409ق ; كنزالفوائد ، ابوالفتح كراجكى ، محمد بن على (م449) ، عبدالله نعمه ، دارالأضواء ، 1405ق ; لسان العرب ، ابن منظور ، محمد بن مكرم ، دارالصادر ، بيروت ; مجمع البحرين ، طريحى ، فخرالدين (1085ق) ، سيد احمد حسينى ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، 1408ق ; معانى الاخبار ، صدوق ، ابوجعفر محمد بن بابويه قمى ، مترجم: محمدى شاهرودى ، دارالكتب الاسلاميه ، تهران ، 1377هـ.ش ; من لا يحضره الفقيه ، صدوق (م381هـ) ، محقق: على اكبر غفارى ، ناشر: جامعه مدرسين ، 1404هـ ; نور البراهين ، جزايرى ، سيد نعمت الله (1112) ، سيد على عاشور ، مؤسسة التاريخ العربى ، بيروت ، 1422ق ; النهاية فى غريب الحديث والأثر ، ابن اثير (م606) ، دفتر نشر فرهنگ اسلامى.